زن، سرآغاز آگاهی است

«زمان» در فلسفه مارتین هایدگر

دکتر احسان شریعتی
استاد فلسفه


اکنون ما در کشورمان در زمانی بحرانی زندگی می‌کنیم و در زمینه‌های محیط‌زیست، نظام اجتماعی، اقتصادی و حقوقی و... کم و بیش دچار بحران‌هایی هستیم. اما یکی از بحران‌های جدی ما درک از «زمان» و «تاریخ» است. حافظه‌ تاریخی به نسل‌های جدید خوب منتقل نمی‌شود و برای برخی اقشار، «گذشته» یک نوستالژی است. نوستالژی نوعی «آگاهی به زمان» است که از «حافظه‌ لذت‌بخش» برخوردار است. بنابراین نگاه به گذشته و تاریخ بحث مهمی است. بویژه برای حوزه عمومی مردم بسیار اهمیت دارد.
هایدگر فیلسوفی است که با «زبان» بازی می‌کند و کلمات را اتیمولوژیک، ریشه‌شناسی و واکاوی می‌کند و این از ویژگی‌های فلسفه او است. هایدگر اصولاً فلسفه را «مراقبت از زبان» و کار زبانی می‌شمارد.
نوآوری هایدگر در این است که درک سنتی، شایع و عامیانه از «زمان» را دگرگون می‌کند و نشان می‌دهد که منشأ زمان در گذشته نیست. به تعبیر آگوستین، در درک رایج، «زمان» مجموعه‌ای از اکنون‌هایی است که جایگزین هم می‌شوند. به قول آگوستین گذشته تمام شده است و دیگر وجود ندارد، آینده هم که هنوز نیامده است، پس زمان‌هایی که داریم، زمان حال و اکنون است و این اکنون هم، شامل گذشته‌ای است که دیگر نیست و هم آینده‌ای که هنوز نیامده است.از همین‌جا نقد هایدگر شروع می‌شود و می‌خواهد نشان دهد که برخلاف این تاریخ متافیزیکی که اکنون هست، منشأ زمان در «آینده» است. یعنی ما باید اصولاً تصویر کلی زمان را برعکس کنیم و فکر کنیم که آن چیزی که زمان را به سوی خود می‌کشاند، نه از گذشته‌ای است که تمام می‌شود و به حال می‌رسیم و حالی که دارد تمام می‌شود و ما به سوی آینده می‌رویم؛ بلکه منبع و منشأ اصلی و خاستگاه زمان «آینده» است که گذشته را به سوی خود می‌کشد. و از برخورد این دو، آن‌چیزی که رها می‌شود، «اکنون» است. بنابراین اکنون، چیزی نیست بجز آینده‌ گذشته‌ای که به دست ما داده می‌شود.
انسان یک «هستن معطوف به مرگ» است. این انسان را هایدگر در کلمه‌ای به نام Sorge، یا Care در انگلیسی یا «پروا» یا «هم‌وغم» یا «دلمشغولی» تعریف می‌کند. یعنی انسان از صبح که بلند می‌شود تا شب دلمشغول «بیرون از خودش» است. انسان اگزیستانسش اینگونه است که اصولاً در بیرون از خود وجود دارد. هایدگر اگزیستانس را جدا می‌نویسد Ex+istanz، یعنی قرار داشتن در بیرون از خود.
هایدگر معتقد است که در بحث زمان، ما سه بخش داریم؛ یکی «گذشته» که می‌توانیم با آن دو نوع برخورد داشته باشیم؛ یکی اصیل یا «خودین»، دیگری غیراصیل یا «غیرخودین». غیر خودین این است که گذشته را یدک بکشیم یا فراموشش کنیم. اصلاً به آن نپردازیم یا بی‌تفاوت به آن باشیم. «نوستالژی» حالتی روانی است که ما گذشته را در خدمت امروز نمی‌گیریم، بلکه غبطه می‌خوریم که زمان گذشته همیشه نسبت به حال بهتر بوده و تمدن‌هایی که داشتیم گذشته‌ طلایی بوده است. در هندی‌ها این نگاه به زمان هست که ما در دوره «کارل یوگا» هستیم به این معنا که چرخه زمان دارد بر پایه غلطی می‌چرخد و دوره‌ سیاهی است. این نوع نگاه به گذشته، به قول نیچه، هر سه بخش را دارد؛ هم عنصری از حقیقت و هم عنصری از باطل و قابل نفی. حقیقتی که در بحث عتیقه‌جاتی هست این است که به هر حال «گذشته» موضوع کار است و ما برای فهم امروز باید گذشته را بخوانیم و برای سیر به سوی فردا، باید از گذشته آغاز کنیم.
*مکتوب حاضر متن ویرایش و تلخیص‌شده سخنرانی دکتر احسان شریعتی است که چندی پیش در مرکز خدمات روان‌شناسی و مشاوره سیاووشان در سلسله نشست‌های «روان‌پژوهی و همکاری‌های میان‌رشته‌ای» ارائه شد.


زن؛  سرآغاز آگاهی

دکتر سوسن شریعتی
دکترای تاریخ و پژوهشگر مسائل اجتماعی
واقعیت این است که امروزه «زنان» بدل به مسأله شده‌اند. به‌ لحاظ فلسفی «مسأله» زمانی به‌وجود می‌آید که امری بدیهی، بداهت خود را از دست بدهد و به پرسش گذاشته شود.
 بنابراین، وقتی از «مسأله شدن زنان در ایران معاصر» سخن می‌گوییم، به این معنا است که باید همه چیز را از ابتدا بازتعریف کرد؛ اینکه زن کیست؟ زنانگی چیست؟ جایگاهش در قدرت کجا است؟ و...
سیمون دوبوار، یکی از چهره‌های برجسته فلسفه اگزیستانسیالیسم و نویسنده کتاب «جنس دوم» از جمله متفکران فمینیستی است که به زن به‌عنوان یک مسأله اندیشیده است. او در سال 1952 پرسشی اساسی را با این عنوان که «ما زن هستیم یا زن می‌شویم؟» مطرح کرد. به زعم او، ماهیتاً و ذاتاً تعریفی برای «زن» وجود ندارد و زنانگی و مردانگی ماهیتی در حال شدن و شکل گرفتن است.
 همزمان با رنسانس و بازاندیشی در مفهوم انسان، بازاندیشی در مفهوم زن نیز شکل گرفت. واقعیت این است که دینداری در قرون وسطا براساس گناه اولیه تعریف می‌شد که مسبب آن زن بوده است. اما با رفورم دینی در قرن 15-16 اصل اینکه گناهی صورت گرفته یا خیر؟ به پرسش گذاشته شد و مورد بازنگری قرار گرفت.
به‌نظر می‌رسد موتور محرک ایمان در فرهنگ دینی مسیحی قرون وسطا، احساس گناه و پشیمانی از آن بود و مؤمن فردی دانسته می‌شد که پیوسته عذرخواهی می‌کند و کفاره می‌دهد.
اما در رویکرد اومانیستی قرن هجدهم و نوزدهم، هبوط به گونه دیگری تعریف می‌شود و اتفاقاً با خوردن میوه ممنوعه است که از انسان اعاده حیثیت می‌شود. در نتیجه همه امور در پی تغییر نگرش ما به انسان بازتعریف می‌شود؛ اینکه عصیان انسان در برابر خداوند، اتفاقاً توطئه است، به تعبیر شریعتی، خواست خدا این است که خواست انسان محقق شود (خدا خواسته که انسان میوه ممنوعه را بخورد) بنابراین، زنان نه تنها، همدست شیطان نیستند بلکه سرآغاز آگاهی‌اند و اینجا است که از جایگاه زن اعاده حیثیت می‌شود و اساساً پس از رواج این جهان‌بینی است که زنان نیز جزو بشر محسوب می‌شوند.
واقعیت این است که زنان برای تثبیت جایگاه خود در اجتماع همواره همچون روشنفکران با سه «پ» درگیر بوده‌اند، pop، peopel، prince که به ترتیب نماینده «قدرت دینی»، «افکار عمومی» و «قدرت سیاسی» است و تا در این سه حوزه بازنگری صورت نگیرد، جایگاه زنان در جامعه همواره محل پرسش خواهد بود.
 در ایران امروز نیز، به نظر می ­رسد که موقعیت زنان با مناسبات قدرت و سلسله مراتب آن، موقعیت قانون و نظام سنتی مواجه است که این امر خود بازنمایی‌کننده موقعیت  پارادوکسیکال قانون در ایران معاصر است که می کوشد به نوعی هم این و هم آن باشد، به این معنا که با وجود اینکه گاه قانون حق مشارکت در امر اجتماعی را برای زنان می‌‌پذیرد اما این اتوریته افکار عمومی و نظام سنتی است که از این امر ممانعت می‌کند.بر این اساس، معتقدم، ما امروزه با مسأله شدن زنان در جامعه مواجهیم و باید در خصوص چیستی زن و موقعیت و جایگاهش در جامعه مدرن بازاندیشی کنیم.
*مکتوب حاضر متن ویرایش و تلخیص شده «ایران» از سخنرانی دکتر سوسن شریعتی است که در نشست نقد فیلم «گفت‌وگو در مه» 29 بهمن ماه در دانشکده فنی دانشگاه تهران ارائه شد.